دیگه وقتی که بعد ۱۵ روز بخوای بنویسی و کلهات پر شده باشه از این بهتر هم که نمیشه:
۱ - من امروز فهمیدم که ادامهی حیاتام رو مدیون فریدونام: بیا بغلم!
۲ - من همیشه از اینهایی رو که از این لباسهای لاتک(س) میپوشند رو دوست داشتم از نزدیک یکی ببینم! یه جور دیگه هم دوست داشتم قبلاًُ که به لطف مُد دیدم، تازه ۳ تا فک کنم(البته یکیش بهدرد نمیخورد). حالا ایشالا دفعه بعد از این یکی هم میبینم. وای اینجوری خیلی خوبه!
۳ - من میخوام کلی فحش بهت بدم روزبه، ولی چون عادت داری نمیدم تا بسوزه!
۴ - من نمیدونم آخه این علی دیگه چیزی نداره باحاش حال کنه گیر داده به ما و متعلقات ما؟
۵ - من یه مدّتی حس میکنم یکی از بچههامون که نمیخوام اسمشو ببرم عصبانییه. نه؟(لال شی اگه بگی نه!)
۶ - من الآن حدود ۱ هفتهست که بدمینتون بازی نکردم. همش تقصیر هژیره، میخواد فردا مردم برام حرف در بیارن که طرف ناتوانه!
۷ - من دارم یقین میکنم که این یاسمن مشکوکه. دیشب دوباره با یکی دیگه که یادم نیست دیدمش.
۸ - من امروز یه آفلاین از یکی که فکر میکنه من بهترین دوستاشام گرفتم که اصلا نفهمیدم چرا.
۹ - من شاید خیلی زود بسته یا حتی وابسته بشم، ولی تقریبا به ندرت دلبسته میشم یعنی از لحاظ آماری نمیشم. من تقریبا به ندرت از چیزی جدا شدم. من تقریبا همیشه از چیزی که بهش دلبسته شدم جدا شدم(یعنی جدام کردن). یعنی تُف تو ذات این دنیا، اگه ۴ ماه پیش گفته بودن بیا این رو با اون عوض کن با سر شیرجه میزدم، ولی حالا که هم به این دلبستم و هم از اون دل کندم! اصلاً گور بابای چیزای این دنیا، وقتی آدمهاش اینطوریاند دیگه خودم میکَنم. بذار باد ببرتم، حداقل کولی مجانی میگیرم و حالمام میکنم.
۱۰ - من امروز معلم فیزیک دبیرستانمون رو دیدم. وقتی از اوضاع احوالم میپرسید اشگ تو چشماش حلقه زدهبود. فکر کنم سرما خوردهبود چون یه بارم فیناش رو کشید بالا!
۱۱ - من امروز یک کاری کردم که الآن یه جام درد گرفته و فکر میکنم وجدانام باشه: به یه آقاهه که به یه خانومه که سوار مترو قسمت مردونه شده بود و نسبت به بعضی از حرکات دست آقاهه که ظاهرا شبیه مراحل ابتدایی رِیپً بوده اعتراض میکرد در حای که آقاهه داشت توجیه میذکرد اگه اومدی قسمت مردونه باید پیه این چیزها رو هم به خودت بمالی گفتم:« پس شما که از قزوین رد میشی پیه و وازلین به خودت میمالی دیگه؟». بدبخت با یه چشمای درموندهی مظلومی نگام کرد گفت:« آخه بخدا من هیچ کاری نکردم، یه لحظه دستم بهش خورد فقط!» که دلم کباب شد برای مظلومیتاش.
۱۲ - من یه کار بد دیگه هم کردم که هنوز دارم باهاش کلّی حال میکنم: به یه یاروی احمق که دوباره به من گفت:« آخه این سوسکها چه فایدهای دارند برای آدمها که آفریده شدن، من وقتی میبینماشون چندشام میشه»، گفتم:« مگه تو چه فایدهای داری برای سوسکها؟»
۱۳ - من از روزبه شنیدم که :« ثابت شده آدمهایی که خودکشی میکنند آدمهای بهشدّت خودخواهی هستند که راحتی خود را بر دیگران میپسندند.»، من چون آدم خودخواهی هستم خودکشی نمیکنم. چون هنوز حسابهای تصفیه نشدهی زیادی با دیگران دارم و اصلاً حاضر نیستم با مرگام باعث راحتی آنها شوم.
۱۳+۱ - من نمیدونم چرا تو این پست به رستم گیر ندادم؟ ای تو روحت رستم.