Atorpat
What ever ooze from that thing, you call mind!
هاله‌ی هول
راه، بسته
رهروان خسته ...
رهزنان
اهریمنانی، دشنه ها در مشت
هم از پیش، هم از پشت

با نفیری تلخ زیر لب که:
«باید برد، باید خورد، باید کشت»

کرکسان، با چنگ و منقاری به خون خستگان شسته
انتظار لحظه‌ی تاراج را از اوج
هاله ای از هول، پیوسته
رو به پایین می‌نهند آهسته آهسته


راه بسته
رهروان خسته ...!

فریدون مشیری

برچسب‌ها: ,

ارتباط
فقط گاهی از عمق خستگی، شناخت اشیا در ما سر بر می‌آورد، آن چنان گزنده که اشکمان را سرازیر می‌کند: شاید زمین را برای آخرین بار نگاه می‌کنیم.

ناتالیا گینزبورگ، فضیلت‌های ناچیز

برچسب‌ها: , , ,