بالاخره تموم شد. جشنواره تابستونی رو میگم. گرچه مثل چیزی که فکر میکردم نبود ولی بازم خوب بود. دیروز که تموم شد دیگه داشتیم از حال می رفتیم. واسه سمینارها بچه ها خیلی زحمت کشیدن. سر سمینار خودمونم که دیگه نیوشا حسابی شرمندم کرد. اولش فکر کردم می خواد بگه بیام مطلبی بگم ٬ دلم هوری ریخت. به هر صورت تجربه خوبی بود. بعدش هم که رفتیم دانشگاه دیدیم همه اتاق ها بستن٬ زنگ زدیم به موبایل آذین!!!(مبارکه) تو اتاقش عین بهشت خنک بود و ما هم خسته. یه چرتی زدیم و در حالی که بقیه هنوز خواب بودند من صحنه رو ترک کردم.(جزییات بیشتر در قسمت بعد)