*اینها تنها نظریات شخصی (و شاید چرندیات) من است و دلیلی ندارد که درست باشد و حتی ممکن است پایهی منطقی درستی نداشته باشد.
راستی فکر میکنی عشق چیه؟
همیشه با خودم در مورد اینکه این احساسی که این همه در موردش حرف میزنند چه جوریه فکر میکنم. نمیدونم شاید ایراد از منه، ولی واقعاً تا حالا حس نکردمش. از بچگی وقتی داستانهای عاشقانه رو میخوندم برام خیلی غیرعادی بود که یکی از دوری یکی دیگه مریض بشه.
خوب البته قدرت ناخودآگاه ذهنی انسان رو نباید دستکم گرفت و تلقینات روحی میتونه تأثیر بسزایی در واکنشهای جسمی فرد داشته باشه. ولی خود این قوت یافتن تمایلات ذهنی فرد اونم تا این حد جالبه. مثلاً من اگر تشنمه و به آب دسترسی ندارم ممکنه بجز تأثیر جسمی خود کمبود آب ناراحتی روانی ترس از عدم دست یافتن به آب در آینده هم من رو عصبی و در نتیجه مثلاً دچار سر درد بکنه، ولی واقعاً تا همین حدّه نه بیشتر. در صورتی که کششی که ازش به عشق تعبیر میشه صرفاً یک تقاضای روحیه که عدم دستیابی به اون خودبخود هیچ اثری در سلامت بدنی ما نداره. با اطمینان میشه گفت این کشش ربطی به نیاز اولیه جنسی نداره و در یک ردهی متعالی قرار میگیره. این انکارناپذیره که تعامل بین دو مجموعه ناخودآگاه یک وابستگی بین این دو مجموعه بوجود میآورد. انسانها هم از این قائده مثتسنی نیستند. و این هم روشنه که برقراری هر رابطه و تعامل عاطفی به علّت ارضای یک سری از نیازهای روحی انسان لذت بخشه. حالا این عشق یه جاییه که این تعامل آنقدر به علت اون لذّت اولیهی روحی جلو رفته که ساختارها و بنیادهای دو مجموعه طوری به هم میخوره که گرانی این رابطه بر خودساختهای هر دو مجموعه میچربد و در صورت قطع این رابطه عدم تعادل شدید هر کدام از این مجموعهها را به شرایطی میکشاند که توان ادامه حرکت را از آنها سلب میکند. از این لحاظ مشکلی نیست. امّا روح دو انسان که قبل از آشنایی به تنهایی در مسیر خود حرکت میکرده چگونه میتواند اینچنین وابسته شود؟
به نظر میرسد در اینجا ۲ مسئله اساسی وجود دارد:
یکی محدودیت ادغام از لحاظ تئوری و دیگری عدم امکان کامل شدن روند از لحاظ عملی.
۱) این طور که به نظر میرسد ادغام روحی باید بر دشمن سرسختی به نام تمایل به خوشتن (حبّ ذات) غلبه کند که به شدّت از یکپارچگی روح حمایت کرده و حضور بیگانه را در حریم شخصیاش برنمیتابد. هر چند که به نظر میرسد با نزدیک شدن هر چه بیشتر روح دو نفر کمکم ای حس پس زده میشود و روح طرف مقابل به عنوان قسمتی از خود تلقی میشود ولی این نزدیک شدن مثل یک پیوند کوالانسی میماند ، در واقع شاید هر روحی با ایجاد پیوند به آرایش پایدارش میرسد، وقتی که دو هسته بیش از فاصله بحرانی به هم نزدیک شوند یکدیگر را بیشتر جذب میکنند ولی از آن سو هم نزدیکی بیش از حد نهتنها باعث یکی شدن نمیشود بلکه باعث واپسزنی طرف مقابل هم میشود. و تا یکی شدن حاصل نگردد عشق اساطیری هم نمایان نمیگردد.
ادامه دارد...
to bayad tamoomesh koniiiiiiiiii