۲) این طور که بهنظر میرسد، علاوه بر روح باید اجازهای هم از طرف مغز(اغلب وابسته به هنجار) صادر شود که این ارتباط اجازه استحکام یافتن دارد. ولی امروزه چیزی که از آن به عنوان مرجع عقل جمعی(در واقع تفکّر هر فردی بر پایههای آن رشد مییابد.) یاد میشود، امروزه این نوع از رابطه را عادی نمیشمارد و قیدهای بسیاری بر آن میبندد. البته به نظر میرسد باتوجه به شرایط جامعه این عامل امروزه به صورت یک عامل بازدارنده عمل میکند و میتواند حتّی معکوس هم عمل کند.
ولی این تنها اشکال نیست. به طور عادّی و در زندگی روزمرّه بیشتر اوقات شرایطی پیش نمیآید که دو فرد توانایی حرکت در این مسیر را به همراه هم پیدا کنند. شاید تنها نکته در این میان که باعث نزدیکی هرچه بیشتر شود گذر از مشکلات به همراه روح مقابل باشد. قابل انکار نیست که تأثیر همراهی در سختیها بسیار فراتر از هر حالت دیگری است. به هر صورت بدون در نظر گرفتن سرشت انسان نمیتوان در این محاسبه کفهی عشق را سنگینتر دانست. به هر صورت فعلاً که کفهی دیگرِ من سنگینتره. اگه یه روز اونوری شد میگم چه حسّیه!