Atorpat
What ever ooze from that thing, you call mind!
شخصیت


به خودم قول داده‌بودم که در مورد بچه‌های دانشگاه چیزی ننویسم. ولی نشد. از این به بعد اگه چیزی می‌نویسم به خاطر اینه که ۲ سال دیگه بیام و اینا رو بخونم. اونوقت ببینم شناختم توی این مدّت نسبت به بقیه اینقدر خوب بوده که اون چیزایی که نوشتم هنوزم از نظرم درست باشه. برای همین هم هرچی که تو ذهنم هست رو می‌نویسم. امیدوارم کسی ناراحت نشه( به هر صورت من حرف‌هایی رو میگم که لاقل پشت‌سر طرف گفته می‌شه نه اونایی رو که فقطِ فقطِ فقط تو ذهنمه! )

یک چهره شناخته شده

اولین بار که دیدمش رفتارش خیلی جالب بود. با شنیدن جوابش می‌شد(فقط می‌شد) فهمید که خیلی مغروره، هرچند که به شوخی جواب داد. ولی این غرور بد جوری پشت رفتار ظاهراً برون‌گراش گم بود. اولش همه یه جوری نگاهش می‌کردن. یادمه یکی از افراد پر‌تجربه!!! می‌گفتدیگه فرزانگان از این …ها(به این بدی هم نه دیگه!) نداشتشخلاصه منم فکر می‌کردم حتماً یه جورایی مریضهدیگه. حالا تازه ما که کم تجربه بودیم. بعداً که کم‌کم سلام‌علیکی پیدا کردیم دیدم نه بابا اونجوری هم نیست. (ولی یه چیزه جالبش اینه که در دو مورد دست رد به سینت نمی‌زنه: وقتی یه چیز خنده‌دار یا عجیب می‌گفتی اصلاً خود همون احساس می‌شد.) یه مدّتی فکر می‌کردم کارش فقط خندست (خود آدم خوشحال). ولی بعد یه بار عصبانیّتش رو دیدم بعدنا هم ناراحتیش رو، که البته تقریباً یکی بودن. هرچی بیشتر ازش چیز می‌فهمیدم بیشتر تعجب می‌کردم گاهی احساس ترحّم می‌کردم، گاهی ازش بدم می‌اومد. ولی هر چی بود بخش‌های خوبش به بخش‌های بدش می‌چربید(کلّی). با وجودی که شرایطش ایجاب می‌کرد ولی هیچ‌وقت دنبال جلب محبّت نبود. زندگی بیشتر از اینکه بشکندش محکمش کرده‌بود. یواش‌یواش یه برخوردایی ازش دیدم که بهش ایمان آوردم. حالا دیگه از نظر من ممکن بود هرچی باشه جز… ، سر همین قضیه یه بار یکی رو بد تحقیر کردم. گاهی اوقات بد اخلاق بود ولی سریع می‌گذشت. البته از نظر من هر موقع نمی‌خنده و خوشحال نیست ناراحته(عصبانی)! با اینکه بعضی از نظراتش رو اساساً قبول نداشتم ولی کاملاً درکش می‌کردم چرا اینجوریه. وقتی تو ذهنم، خودم رو جاش می‌گذارم خیلی چیزا برام واضح می‌شه. با گذر زمان دیدم صاحب یه دوست خیلی خوب شدم (شایدم به همین خاطره که کلّی دوست داره). روح دوست داشتنی‌ای داشت. فکر کنم اولین دختری بود که نه به خاطر احساس غریزم که مثل یه دوست از دیدنش خوشحال می‌شدم. خیلی از دخترای دیگه هستند که اگه مثلاً یه کاری براشون می‌کنم غریزم تأثیر زیادی داره ولی این یکی نه، اگه کاری رو انجام می‌دم چون دوستش دارم مثل یه دوست مثل رستم (البته شاید چون یه کاراییش بیشتر مثل پسراست.) . از این مزخرفات که بگذریم خلاصه باید بگم با یه آدمه اینجوری: خوشحال ، زودجوووش ، مغروووور ، مهربون ، مغرووووووووووور ، زودرنج(به روت نمی‌یاره) ،یه کم پرتوقّع ، با وجدان نیمه‌بیدار ، فعّال ، پر از انرژی مثبت! ، اِنْقَدِه با گذشت طرفم.


پانوشت: نمی‌دونم اینا که بیشترش بده(مخصوصاً آخریش که حذف شد!) روی همدیگه چطوری خوب شده؟

8 Comments:
Anonymous ناشناس said...
:P haaaaaaaaaa !

Anonymous ناشناس said...
hmmmmm!

Blogger niyoosha said...
:)))))))) khodaaaa boudddddddddd!!!!!!!! :))))))

Anonymous ناشناس said...
in fek konam man boodam :D:D

Blogger Atorpat said...
e Azin jaan fek konam to naboodi!

Blogger niusha said...
ala eiiiiii ke gofty yani che???!

Anonymous ناشناس said...
agha aslan dokhtaraaei ke shabihe dokhtarhaa nistand dokhtarhaye doost daashtanii hastand

Anonymous ناشناس said...
Manam migama!
na asan injoory khoob nist.
man hamoon salemasho bishtar mipasandam(farz kon dokhtare oonjoory nabood.)

Rasty ye soaly rostam jan:Shoma ba aghaye khordadian nesbaty nadari?;)