نمیدانم از کجا باید شروع کرد، از کدام حماقت بگویم؟ سخت است.
از اینکه امروز به چشم دیدم که اعتقاد عدهای را دفن کردند. از اینکه امروز دیدم که یکی از واپسین ارزشهای عمومی ترک برداشت. یا از حرمتهایی که شکسته میشد: حرمت شهید، حرمت بسیجی(آیا واقعا چیزی از آن مانده؟)، حرمت استاد، و آخر حرمت انسانیّت. بگذریم که سالهاست دانشجو حرمتی ندارد.
امروز باز کسی ارادهای کرد و تفرقهای افتاد، دیوانهای سنگی در چاه کرد که کسی راهی بدون درگیری برای درآوردن آن ندید.
و در این میان حــقّ آن چیزی بود که آوردهشد تا همه دستبهدست هم آن را تحقیر کنند.
امام علی(ع) برای خلافت به نظر جمع عمل کرد. آیا امروز محقتر از علی(ع) پیدا شده؟ یا حقّی بزرگتر از حقّ ایشان که اینچنین برای گرفتن آن از رد شدن از روی انسانها هم اِبا ندارید؟
اگر دین و معنویت به زور و تحکم باشد، خداوند از همه تواناتر است.
من نمیدانم امروز چاره چه بود، ولی حتک حرمتی که دو طرف از آن دم میزدند بسی ناچیزتر از اینیست که اکنون اتفاق افتاد. افسوس که نمیفهمیم.