Atorpat
What ever ooze from that thing, you call mind!
Pan Turkism?

قسمت ۱

چهار‌شنبه که اومدم خونه دیدم فک وفامیل و بر و بچ جمع‌اند توی خونمون و بلند، بلند دارند با هم بحث و گفتگو می‌کنند. دقت که کردم دیدم آره دیگه، بحث شیرین ترک و کاریکاتور و … است.


خلاصه همینطور که داشتم لباسام رو تو اتاقم عوض می‌کردم و گوش می‌دادم یکهو شنیدم بابام داره می‌گهآره دیگه اینا انقدر از این چیزا گفتن جوونای ما رو بی‌غیرت کردن، اصلاً انگار نه انگار که بهشون توهین شده. نمونش همین کا… ». دیگه حساب کار دستم اومد و آماده شدم که زره‌پوش وارد میدان رزم بشن!

چند ساعت بعد در حالی که با دهن کف آلود [ولی خوشنود از اینکه تا حدّی در مورد فرق ترک و آذری و باقی مسائل قانعشون کردم روی تخت افتادم.] دخترِ یکی از فامیلامون میاد تو و کنارم می‌شینه. یه خورده نگاهم می‌کنه. منم همچین تریپ مغرور و فاتح به خودم می‌گیرم و نگاهش می‌کنم که بر می‌گرده می‌گهکا… تو جدّی گفتی خودتو ترک نمی‌دونی و بهشون فحش دادی؟!!!»

گفتممن الآن فقط دارم به خودم فحش می‌دم». شادمان خندید و بغلم کرد در حالی که من همچنان به خودم فحش می‌دادم!

ادامه دارد …