----میگویند زنی پیش پزشک رفت و گفت شوهرش تصور میکند سوسماری زیر تختش پنهان شده است و خیال دارد او را بخورد.
----پزشک نسخهای نوشت و مقداری قرص و شربت و آمپول، تجویز کرد و زن را داداری داد وگفت: «چیزی نیست، زود خوب میشود.»
----چندی بعد پزشک زن را دید و پرسید:«حال شوهرتان چطور است؟» زن گفت:« سوسمار خوردش!»