Atorpat
What ever ooze from that thing, you call mind!
فال
داشت مثلاً برایش فال حافظ می‌گرفت.
آرام خواند:
«گرچه پیرم تو شبی سخت در آغوش‌ام گیر ----- تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم».
یکهو با چشمانی درشت و صدایی با ناز گفت:
«وای چه پرررررووو»!

برچسب‌ها: , , , ,