Atorpat
What ever ooze from that thing, you call mind!
طعم یاد

می‌دانی، چیزهایی هست که کافیست یک بار اتفاق بیفتد. آنچه از آن در ذهن ته می‌نشیند برای زمانی دراز کافی خواهد بود. چشم‌هایم را می‌بندم و با نفسی عمیق یادم را می‌بویم.

افسوس که بوی یادم تمام شده، دیگر فقط می‌نشینم و فیلمش را می‌بینم و پفک می‌خورم، حوصلهٔ صحنه‌هایش را هم ندارم، می‌یایم بزنم جلو هنگ می‌کند همان‌جا می‌ماند. بعد یک‌هو صفحه سیاه می‌شود. دیگر بینایی جواب نمی‌دهد، فقط لامسه است که مانده و ندایی مبهم و ناگهان دهانم که ترش می‌شود.

برچسب‌ها: , ,