آقا میدونی قضیه چی بوده؟
یه بابایی بوده مرض ذاتی داشته، نشسته بوده ترق و توروق ظرف هرکی رد میشده رو میشکسته. این بندهخدا هم ساده، تند جوگیر شده که:
اگـر بـا مـن نـبـودش هـیـچ مـیـلـی*************چـرا ظـرف مـرا بـشکست لـیـلـی
برچسبها: احساس, توهم, شعر
leili ham ke... bikhial ;)