خرداد پر رخدادی بود
پر از نوشتنی بود این روزهایی که ننوشتم
شاید به قدر هرآنچه از ابتدا.
پر از امید بود
اگر نه با من و تویی که تهیتر از آن بودیم که …
با او که بود، با آنان نیز
در چشمانی که دیدیم برقاش را ز شور زندگی
و در گلوهایی که شنیدیم نغمههای شادیاش را …
و اکنون که مینویسم نیز
پر است، ولی اینبار از نانوشتنیها
به یقین که بیش از هرآنچه به نوشتار آمده
امید هست هنوز
اگر نه با من و تو، اگر نه با تمامی آنان، حتی اگر نه با ما
با آیندگان
و اگر امید زندهشان باشد
زندگیاش را از شور زندگانی همان چشمانی گرفتهست که امروز
مرگ سپیدش را به آغوش کشید،
و از شادی گلویی که امروز زندگانی سرخش را تا آسمان فریاد کرد
شاید که ندای رهایی ما باشد.
----------------------
باشد که این دردها را نه مرهمی که پایانی باشد!
برچسبها: آرزو, اجتماعی, احساس, اندوه, ایران, تغییر, درد, مرگ