ما یه آشنایی داریم ما که دوتا کارش ترک نمیشه.
عرق خوری و نمازش!
ازش پرسیدم: نکنه داستان آن یارویی است که گوسفند میدزدید گوشتش را نذری میداد؟
یک کمی کلهی کچلش رو خاروند و گفتش که نه عزیز یه تفاوت مختصری داره، این حسن پیاله*، نماز میخونه که اگه زد و اونور خبری بود، کمتر چوب تو آستینش کنن. ولی ما عرق میخوریم که سر نماز همچین شنگول باشیم که یه حالی هم به خدا داده باشیم، اونم بلکه توفیق عرقخوریمون رو بیشتر کنه.
------------
پانوشت:
حالا دیگه حسن آقا کیه من نمیدونم.
*: پیاله گویا اشاره به همان مادر پیاله دارد!