زمانی که داشتم کارهایی رو که کرده بودیم بازگو میکردم، به یک نکتهٔ جالب پی بردم، روی هم رفته کار چندانی نکردهبودیم امّا نمیدونم چرا چنین خوش گذشت؟
بار دیگر برگزاری جشن زادروزی بهانهای شد که یک روز دیگر در ذهن ما نقش ببندد. و همانا که گران شدن نفت هم در شکل برگزاری آن کم اثر نبود. نهار در یک رستوران را برای گرد هم آمدن گزیدیم.(برای امروز فکر کنم کافیه. اَه چقدر سخته بدون واژههای عربی نوشتن).
رستوران جالبی بود، معلوم نبود نام این رستوران بالاخره چیه. خود صاحبش گفت که من میخواستم اسمش رو بذارم آپاچی اما ایراد گرفتن. مجبور شدیم رو تابلومون بزنیم آواچی و خندهدارتر اینکه روی ظرفهای غذا نوشته بود آواچه که و جالبتر اینکه تمام اینها که گفتم به خط لاتینی پایه بود. خلاصه گفتن که ظاهراً کاه از خود ما نیست و مهمون تشریف داریم. ما هم دل رو به دریا زدیم که کاهدون رو پر کنیم، ولی بدبختانه به جای دریا برایمان یه نعلبکی آب آوردن. بابا این غذاهای این رستورانها چرا اینقدر ناچیزه؟ دیگه مجبور شدیم به شکار رستم که یه کمی دندون گیرتر بود آویزون شیم. این داداش پولاد هم بزنم به تخته همچین اشتهای تکمیلی دارهها. اما کلاً دستشون درد نکنه این کسانی که مهمون میکنند، اصلاً تا باشه از این جورش باشه.
من نمیدونم این پویا هی پافشاری میکنه که بیا برسونمت، نمیدونه تو یه ماشین پژو(؟) شیش نفر آدم که تازه دو تا دختر هم توشه نمیشه بشینند؟ اصلاً مگر جا میشوند؟ در همین راستا تقاضای پویا را رد کردم و با پنج تا از دوستان دیگر سوار یک پراید شدیم که برویم. البته جا دارد که از پولاد جان که خودش رو رسوند هم تشکر بشه هم بازخواست. خوب بابا اگه نیومده بودی این علی و سعید مرده بودن و اون خرسکها رو میبردیم پس میدادیم با پولش میرفتیم (شصت-چهل، چون من کشتمشون) شیش دور کارتینگ! این کارکیت که سعید گرفته بود هم خیلی باحال بود.
این روزا سوالهای زیاد دیگهای هم برام مطرح شدن، مثلاً: آخه یکی نیست بگه انصافاً کجای قیافهٔ ما مخصوصاً علی به تنیسورها میخوره. بابا همه میدونند دیگه تنیسورها دو تا شاخ دارند. یا اینکه ما که شاخ به شاخ میزنیم بریم آخر بازداشتگاه یا نه؟ یا نه اصلاً از این دوست کافیشاپی میخوام بپرسم تا حالا چند نفر اونجا مشروبات الکلی خوردن یا آوردن و خوب اون هم حتماً میگه شیــــش نفر.
بعضیها همیشه شادند و بعضیها همیشه دوست دارند دیگران رو شاد کنند و شاید هم بعضیها شادند که یک نفر رو شاد کنند. بعضیها هم شاید فقط دوست دارند خودشون رو شاد کنند و یه راهاش شادی بقیه باشه و برای همین دیگران رو شاد میکنند. بعضیها اگه ولشون کنی لختت میکنند. بعضی عجیباند و ناخطی مثل یه گودال آب که روش با زنبق آبی پر شده و وقتی پات رو توش میگذاری نمیدونی تا کجا فرو میری. یه عده دیگه باحالاند با مرام، شایدم یه چندتایی باشند که بیحالاند و با مرام. بعضیها مثل کف دستاند صافاند و اکثر اوقات مو ندارند. یکی سفید میپوشه و یکی راهراه خاکستری و سفید و شایدم اون یکی هم یه لباس سیاه روی یه چیه سفید. اینها با هم زیاد فرق دارند ولی چیزی که من حس میکنم اینه که جمعشون با هم یه اشتراکی دارند، اینکه هنوز از بقیه خیلی سفید ترند. شاید جواب سوال اولم هم این باشه.
نمیدونم تا حالا مراحل درمان یک نفر که نسبتاً سخت سوخته رو دیدی یا نه. یه جاییش هست که هرروز باید پانسمان زخم عوض شه، و دشواریش اینه که هرروز پوست تازه تشکیل شده به نوار پانسمان میچسبه [در واقع به علّت مرطوب بودن زخم، لابهلای نوار پوست تازه ساخته میشود].
موقع کندن پانسمان باید خیلی تند عمل کرد. و تصوّر کن حال آنکه هرروز پوست کنده میشود. شهودش چنگ زدن به زخم در حال التیام است، گرچه بسیار ضعیفتر. بار نخست گرمی و نمیدانی، درد و رنج واقعی بارهای دیگر است که به زجه میافتی. ولی باید کَند تا بهبودی بدست آید.
این هم مثل همان است، بارهای بعدی دردش بیشتر است ولی شاید لازم است. روزی فرشتهای بودی، اکنون ناخن بر زخم میکشی. شاید آن ذهنیّت باید کنده شود، دردناک است ولی باید بشود:
I don't think you trust,
In, my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
In my, self righteous suicide,
I, cry, when angels deserve to die
و اینک علم
آلیاژهای ناآشنا:
این دفعه میخواهم از یک موضوع آشنا صحبت کنم، آلیاژهای فلزی. شاید بشه گفت که قرنهاست که بشر با نحوهی ساخت آلیاژها اشناست و برای این کار از روشی استاندارد استفاده میکند. کافی است فلزّات مذاب را با هم مخلوط کنیم. البته با این روش نمیتوان آلیاژهایی را که شامل فلزات فعالتر است را ساخت. یکی از این آلیاژها که در صنعت هواپیما سازی کاربرد فراوانی دارد Al-Li است که برای آن کورهها و تکنیکهای خاصی طراحی شده است.
یکی از این تکنیکها تغییر در نحوهٔ سرد کردن آلیاژ است. در روشهای عادی آلیاژ به کندی سرد میشود تا حالت بلوری منظم بگیرد، ولی اگر این عمل را با سرعتی در حد سقوط ۱۰۰۰۰۰ درجهٔ سلسیوس در یک چشم برهم زدن باشد چه وضعی پیش میآید؟ اتمها در جا منجمد میشوند و مادهای شیشهمانند تولید میکنند. در این فرآیند گاهی آلیاژهای عجیبی پدید میآیند. یکی از آنها مثلاً آلیاژ آهن، بور و سیلیسیم است که خواص مغناطیسی آهن و سختی شیشه را دارد و خورده نمیشود. امروزه این آلیاژ در ترانسفورماتورهای الکتریکی استفاده میشود و میتواند سالانه چندین میلیون دلار صرفهجویی به همراه داشته باشد.
در تکنیک دیگر فلزات را از طریق شیمیایی با هم ترکیب میکنند و موادی بین فلزی میسازند. این مواد برعکس آلیاژها، خواصی دارند که به طور قابل ملاحظهای از فلزات اولیه متفاوت است. یکی از این ترکیبات ترکیب بین فلزی Al-Ti است. برخلاف اکثر آلیاژها، این آلیاژ استحکام خود را در دماهای فوقالعاده بالا هم حفظ میکند. شاید ماشینی که در آینده سوار میشوید موتوری با کارایی بالا و وزنی به سبکی آلومینیوم-تیتانیوم داشته باشد.
برچسبها: احساس, علمی: شیمی - فیزیک